حماسه حماسه ها
حماسه حماسه ها
ترجمه دکتر علي اصغر سعيدي
حماسه ها، جاي جاي، آداب و تربيت زيستن و سرانجام، چگونگي مردن يک جامعه را در خلال جملات خود بازگو مي کند. حماسه نوعي آغازگري است. آفرينش کم و بيش بي نام و نشاني که در لا به لاي آن، تنها رويدادهايي را روايت مي کنند که در خور روايت کردن هستند. گفتني است که اين رويدادها براي عصر و زمانه اي طرح ريزي شده اند که در آن زمانها، زور و بازو و نيروي جسماني، يا به عبارت دقيق تر قدرتهاي رزمي به شدت شايان توجه مردم و لازمه اصلي کار بوده، و اين شرايط، هاله وار در چهره پهلوان متجلي مي شده است.
تولد دور از عرف و عادت، دوران کودکي استثنايي، تقريباً برخورداري دائمي از يک نيروي فوق طبيعي يا توسل به امداد جادوگونه، همگي از خصوصيات پهلواني شمرده مي شود که از بوته سلسله آزمونهايي که در طي آنها بر حريفان و هماوردان غول آسا و عجيب الخلقه، يا خائن و نابکار چيره و چيروز گرديده است، روسپيد و سربلند بيرون مي آيد. پهلوان با بي نظمي و هرج و مرج به نبرد مي پردازد، نظم را دوباره برقرار مي کند و سرانجام به شکل فاجعه آميزي از پا درمي آيد. اگر بخواهيم مجملي از مفصل را در اين مورد بيان کنيم، آغاز و انجام زندگي يک پهلوان حماسه، همه اش همين است و از اين چارچوب، مطلقاً بيرون نيست. حتي اگر خطوط زندگي پهلوانان را منحصراً از ديدگاه فلسفي بنگريم، حماسه ها معمولاً حامل ارزشهاي معنوي و يا اخلاقي خاصي هستند، و اين ارزشها ارتباط بسيار نزديک با جامعه هايي دارند که چنين حماسه هايي را به وجود آورده اند. موضوع حفظ آبرو و شرف، يکي از ارکان اصلي پهلواني است.
اگر آثار حماسي را در خارج از محدوده اروپايي و در سطحي وسيع تر و در دوره اي طولاني تر بررسي کنيم، گاهي حتي از حدود بيان رزمي يا روايت نحوه تکوين عالم هم فراتر مي روند. مهابهاراتا که در هر حال حماسه اي مختلط است، با وداها فرق دارد. بيان مضمون با آنکه در آن حماسه با موضوعات معنوي و فلسفي، غني تر و پررنگ تر شده است، در ضمن همواره پيرامون پيکارهاي زميني دور مي زند. گيلگمش، قديمي ترين حماسه جهان هم، در وراي ماجراهاي خطرناکي که پهلوانان آن حماسه، با آنها روبرو هستند، در قالب جستجوي ناممکن فناناپذيري، محصور و محدود مي ماند. بسيار نادرند جامعه هايي که در عصري معين، فاقد آثار حماسي باشند. به استثناي آمريکاي پيش از کشف کريستف کلمب که احتمالاً اين گونه آثار در قرنهاي گذشته از ميان رفته و به دست ما نرسيده است، يا ويتنام که با وجود جامعه اي جنگجو، و حتي شايد چين که به رغم داشتن داستان سه قلمرو پادشاهي- که حاوي ماجراهاي جنگي و فوت و فن فراوان درباره مبارزه با دشمن است، ولي آن گونه که بايد و شايد مشخصات يک حماسه ناب را ندارد- از داشتن آثار حماسي محرومند. با وجود اين، ناگفته نبايد گذاشت که داستان سه قلمرو پادشاهي در تاريخ چين همان نقشي را ايفا مي کند که به عنوان مثال، هاي که موناگاتوري در فرهنگ ژاپني، يا شاهنامه در ميان ايرانيان و همچنين رامايانا [رامايانه]، در گستره فرهنگ هندي يا هندويي شده، دارند.
از آثار حماسي ديگر، چه آنها که سينه به سينه نقل شده اند- که البته از اين گونه حماسه ها در جامعه هاي مختلف زياد پيدا مي شوند- و چه آنها که روي کاغذ آمده، ولي بعد از روزگاري به بوته فراموشي سپرده شده اند (نظير مورد شانسون دورولان [ترانه رولان]، که در قرن نوزدهم دوباره کشف شد) در شکوفايي آغاز عصر رومانتيسم تأثير فراوان داشتند. شيفتگي در برابر آثار قرون وسطي و ظهور ملي گرايي نو در سرتاسر اروپا، حماسه را ناگهان به ارج و اهميتي والا رسانيد و آن را به صورت آينه اي درآورد تا چهره واقعي گذشتگان در آن تماشا شود.
شناخت هويت و خطوط و مشخصات اصلي حماسه ملي، در طول اين صد و پنجاه سال اخير، يکي از جلوه هاي عمده پيدايش فرهنگ هاي ملي در جاي جاي جهان است. لوسيد(Lecid) از ديدگاه اسپانياييها به قهرمان پيروزي (و مظهر دفاع از حيثيت و ناموس دختران) مبدل شده است. اثر حماسي کوزوو(Kosovo) پيش صربها، شرحي از مصائب و دلاوريهاي سال 1389 [791هـ.ق] است که طي آن، سواره نظام آنان که از مسيحيان بالکان ترتيب يافته بود، در صحراي سارها مغلوب قشون عثماني گرديد. پس از اين واقعه، وقفه اي طولاني در مسير تاريخ اسلاوهاي جنوبي به وجود آمد و مدت شش قرن، اين سرزمين استقلال و عظمت ديرين خود را از دست داد. کوزوو، امروز، بازتاب زنده اي از رويدادهاي حماسي آن روزگار است.
نيبلونگنLe Nibelungenlied) ترانه نيبلونگ ها( که روايتي از شکوه گذشته بخشي از سرزمين آلمان است، در واقع براي تحريک و تحريض ذوق عظمت گرايي سروده شده است. علاوه بر مردم سرزمين هايي که از قديم بخت اين را داشتند که آثار حماسي خود را به صورت امانتي مکتوب همواره در دسترس خود داشته باشند، در اين صد و پنجاه سال اخير، عده اي دست به کار بسيار مهم جمع آوري روايتهاي شفاهي زده و به خصوص در قرن بيستم، بخش عمده آن را به انجام رسانده اند. در اين زمينه، الياس لونروت(Lonnrot) نه تنها در جمع آوري اين گونه آثار از آغاز ثلث دوم قرن نوزدهم، متحمل زحماتي شده، بلکه به خاطر گردآوري و تدوين کالوالا (Kalevala) موجب گرديده است که ملت کوچک فين، (1) که ساليان دراز تحت استيلا و حاکميت سوئد بود، به استناد آن اثر، زبان و ميراث ملي مدتها از ياد رفته و مورد تحقير قرار گرفته خود را بازيابد. بيليني هاي روسي يا ترانه هاي رزمي اسلاوهاي جنوبي، حماسه هاي ترک زبانان، از قبيل آثار مربوط به دوره قرقيزهاي مانا و روايتهاي دهان به دهان گشته، توسط نقالان و شاعران حماسي خوان، يا در آفريقا توسط ساحران شعرپرداز، حفظ شده و به دست ما رسيده است. اين نکته نيز گفتني است که تقريباً اين نوع ادبيات تا سالهاي اخير به هيچ زبان ديگري ترجمه نشده بود. خوش به حال خوانندگان قرن بيستم که مي توانند براي اولين بار از آب فرهنگ سرتاسر عالم بشريت خود را سيراب کنند!
اين آثار هر فرقي که با هم داشته باشند- البته وجوه اشتراک آنها خيلي بيشتر از جنبه هاي افتراق است- در تمامي آنها، تقريباً بدون استثناء، نشانه هاي شور و حال، جوش و خروش نيروي زندگي و آثار شجاعت و دلاوري براي چيره شدن بر دنيايي که از سوي نيروهاي ظلماني احاطه شده است، و توسل به قدرت فوق طبيعي، به گونه کم و بيش مشترک ديده مي شود. پهلوان حماسه، در ضمن داشتن شجاعت و فراست ذاتي، علاوه بر پادرمياني خدايان، به استمداد از نيروي جادويي هم نياز دارد. تقريباً در تمامي حماسه ها، پهلوانان به گونه نيمه خدا، و يا از سلاله خاندان اشراف و عالي تبار هستند. براي پهلوانان، تولد و کودکي غيرمتعارف، نشان دهنده سرگذشتي شگفت و اعجازآميز است. همراه با آزمونها و هفت خان هايي پي در پي، مبارزه جويي ها و جنگ و جدال پرمخاطره. سرانجام مرگي مصيبت بار و معمولاً نابکارانه و خيانت آميز، به زندگي پهلوان خاتمه مي دهد.
براي کتاب خوان غربي، اين ميراث از هومر باقي مانده است که ايلياد و اوديسه را از ارکان و عناصر اساسي سازنده فرهنگ خود به شمار آورد. اين دو اثر حماسي که به نام هومر منسوب شده است، هشت قرن پيش از ميلاد مسيح پديد آمده، و از نظر تمامي کساني که ميراث خوار فرهنگ و ادب يوناني هستند، آثاري معروف و سخت پرآوازه است.
ميان رودان
حماسه لوگالباندا، شرح حماسه ديگري است که بر سر سنگها و فلزات بهادار، دو حاکم اوروک و اراتا به جان هم مي افتند. لوگالباندا، پهلوان حماسه است و برادرانش چنين تصور مي کنند که او در حين رفتن به آراتا کشته شده است؛ اما خدايان به اين پهلوان، پرنده اي جادويي عطا مي کنند و پرنده به او پيشنهاد مي کند که هر درخواستي دارد با او بگويد تا برآورده اش کند. لوگالباندا از پرنده مي خواهد که داراي چنان قدرتي باشد که با سرعت استثنايي و تصورناپذير بدود. اين آرزو همان دم برآورده مي شود، ولي با اين شرط که راز آن را بر هيچ کس فاش نکند. بعد از بازگشت از اين سفر، به پيش برادرانش که از مراجعت او شگفت زده شده اند مي رود؛ ولي مطلبي با آنان در ميان نمي گذارد. از سوي انمرکار، به عنوان فرستاده اي سريع السير انتخاب مي شود تا در اوروک نزذ ايزدبانو اينانا رفته، اجازه ترک محاصره را ز او طلب کند. اينانا اين درخواست را نمي پذيرد؛ ولي وسيله تسلط بر آراتا را در اختيار لوگالباندا مي گذارد. بر اثر مداخله و پادرمياني آن ايزدبانو، شهر به دست انمرکار مي افتد و او، همراه با غنيمت فراوان، به اوروک بازمي گردد. حماسه هاي مربوط به گيلگمش شامل موضوعهاي متنوعي است: گيلگمش و «آگا» ي کيش، که مربوط به دعوايي است ميان دو شهر اوروک و کيش، مرگ گيلگمش، که به صورت تکه تکه آمده است، و...
هند
رامايانا حماسه اي يکدست تر و سرراست تر از مهابهاراتاست و برخلاف آن حماسه پر پيچ و خم، مي شود آن را به سادگي تلخيص نمود. رامايانا در مجموع متضمن پنج بخش است: تولد و کودکي راما؛ تبعيد راما و همسرش سيتا. راما مدتي سيتا را گم مي کند و بعد به کمک همدستانش (ميمونها) او را دوباره پيدا مي کند؛ راوانا- پادشاه لانکا- که برخلاف ميل سيتا مي خواهد با او ازدواج کند، بعد از يک پيکار همه جانبه، سرانجام به دست راما کشته مي شود؛ پادشاهي راما و درگذشتش. رامايانا در مجموع از هفت دفتر تشکيل مي شود و شرحي است از پيکار راما، کمانگير نظر کرده خدايي و همدست بوزينه ها، در برابر پادشاه لانکا. تصوير سيتا، نمونه و نمادي از يک زن وفادار در تصور برهمني است و به موجب آن، مرگ شوهر بايست قرباني شدن همسر را به دنبال داشته باشد.
اسکانديناوي
شانسون دورولان La chanson de Roland يکي از زيباترين منظومه هاي رزمي و يکي از شاهکارهاي ادبيات اروپايي در قرون وسطي است. البته يک رشته حماسه هاي بسيار غني ديگر هم در زبان فرانسه وجود دارد؛ از جمله شانسون دوگيوم، کهن ترين حماسه مربوط به دوران گيوم درانژ، که روايتي است از پيکار فرانسه جنوبي با سارازن ها.
از آثار حماسي اين دوران، بايد از محموله ارابه نيم، تصرف اورانژ، و موانياژ گيوم نام برد. در ميان منظومه هاي حماسي ديگر: گارن دومونگلان، ژيرار دووين، و امري دوناربون شايان يادآوري هستند. شورش عليه مالکان بزرگ و تيولداران، موضوع و زمينه اصلي بسياري از حماسه ها را تشکيل مي دهد. ژيرار دوروسيون، عليه پادشاه فرانسه طغيان مي کند و رنو دوکانبره، در دعوايي ارثي به سبب تيولداري و به ويژه عليه چهار پسر ايمون، سر به شورش برمي دارد. منظومه اي که نام آن را در آخر آورديم، روايتي است از جنگ و گريز چهار برادر در جنگل آردن و خشم شارلماني. به اين نوع حماسه ها مي توان نام چند حماسه ديگر را هم، از قبيل اوژيه، شهسوار دانمارکي، و هوئون بوردويي- که به علت کشتن فرزند شارلماني با ماجراهاي فراوان روبرو مي شوند- افزود. با توجه به شيوه بيان و جمله بندي پر رمز و رازي که منظومه ي رزمي نيبلونگن با حماسه ي نيبلونگ ها دارد،هيچ حماسه اي در حد مقايسه با آن نيست.
در اسکانديناوي تمامي روايتهاي حماسي، پيرامون سرزمين ايسلند متمرکز شده است و در قالب دو بخش، يکي مربوط به افسانه پادشاهان- که اختصاص به شاهان نروژ دارد- و ديگري درباره افسانه هاي خانوادگي (در حدود چهل منظومه از قرن دهم تا دوازدهم ميلادي) خلاصه مي شود. افسانه ي نيال (Nials) يکي از معروفترين آنهاست. البته در اين زمينه، منظومه هاي افسانه آميزي را هم که مربوط به تاريخ مؤخرتري است، و همچنين منظومه مربوط به شهسواران را بايد به آن آثار اضافه نمود.
ايرلند
آثار منظوم آلستر، از آثار قهرماني ايرلند و نام پهلوان آن کوکولين است. در ميان تمامي حماسه هاي ايرلند، حماسه ي شبيخون کوالنژه(7) از همه معروفتر است. از ديگر آثار حماسي اين سرزمين، بايد از دو داستان ديگر هم با عنوان هاي «جشن بريکريو» و داستان خوک «مک داتو» نام برد که هر دو مربوط به سلسله آثار منظوم آلستر هستند. کوکولين، در داستان اول حضور دارد و پهلوان ديگري با نام کونال سرناک در وسط داستان دوم ظاهر مي گردد. برخلاف روال داستانهاي حماسي، در اين حماسه ها، شوخ طبعي و ريشخند هم نقش عمده اي در تارو پود و ساختمان داستان دارند. ضمناً منظومه هاي رزمي مربوط به دوره هاي ديگر، از قبيل دوره ي پادشاهان (فنگال روندن) وفيون، از جنبه حماسي اصالت کمتري برخوردارند.
مابينوژيون گالي (Les Mabinogion gallois) گلچيني از دوازده داستان قرون وسطايي (قرنهاي 12 و 13) است که در خلال آنها نه تنها قصه هاي مربوط به دوران «آرتور شاه» و داستانهاي اساطيري، بلکه داستانهاي حماسي ديگر را هم مانند شرح جنگهاي ايرلند و گال مي توان يافت.
«کالوالا» از روي قطعاتي که به ويژه در سرزمين کارليا(8) بر جاي مانده بود با کوشش
الياس لونروت گردآوري گرديد. اين حماسه ملي، حکايتي است مبتني بر بنياد مذهب شمني که در آن آهنگرها نقش عمده اي ايفا مي کنند. حماسه «وا ايناموئينن» درباره آهنگري است که در هواي ازدواج با «پوهژولا» ي باکره، به فکر ساختن وسيله اي جادويي است. دو نفر از قهرمانان اين حماسه، در جستجوي آن وسيله ي ناپديد شده هستند و نفر سومي که نقش مهمي در اين داستان به عهده دارد، به آن دو ملحق مي گردد. تأثير حماسه کالوالا در پهنه سرزمين لاپلاند، ظاهراً شگرف بوده است و داستان کالويپوگ (پسر کالوا)، که حماسه ملي استواني ها شمرده مي شود، از همان حماسه الهام گرفته شده است.
حماسه کالويپوگ، فرزند کالو (Kalev) و پادشاه استوني که بر اثر مساعي دو تن از پژوهشگران استونيايي، در آغاز نيمه دوم قرن نوزدهم (1861- 1851) گردآوردي شد، در بيدار کردن احساسات ملي گرايانه مردم استوني نقش بس عظيمي داشته است. اين حماسه از بيست ترانه تشکيل شده و مجموعاً داراي حدود بيست هزار بيت شعر است.
روسيه
بيليني هاي مربوط به کيف، در مدح و ستايش پيروزيهاي درخشان بوقاتير (Bogatyr) ها يا قهرماناني سروده شده است که از مرزهاي سرزمين خويش دفاع مي کنند. پهلوان اصلي اين منظومه، روستايي قزاقي است که ايليا مورومه نام دارد. او قبل از آنکه به دست حضرت مسيح و دو تن از حواريان وي (يا به روايتي، از سوي قديسان ديگر) شفا حاصل کند، مدت سي و سه سال فلج و بستري بود؛ اما پس از بهبود، با برخورداري از امدادغيبي، داراي نيروي فوق العاده اي مي شود. دشوارترين بوته آزمايش که از آن سربلند و پيروز بيرون مي آيد، دست و پنجه نرم کردن با تزار کالين، رئيس قبيله هاي چادرنشين پچنگ، است که ولاديمير را سخت در تنگنا گذاشته تا شهر کي يف را به آن چادرنشينان تسليم کند.
اسلاوها
رزم نامه هاي اسلاوهاي جنوبي را مي توان به چندين گروه تقسيم کرد: آثار رزمي مربوط به صربستان قرون وسطي؛ منظومه هاي مربوط به کوزوو؛ منظومه هاي مارکو کراليويچ؛ منظومه هاي هاييدوک ها؛ منظومه هاي اسلاوهاي مسلمان شده؛ منظومه هايي درباره رهايي صربستان و مونته نگرو و هرزگوين.
نخستين کتاب رزم نامه اي که نام مارکو کراليويچ را به عنوان يک قهرمان بر سر زبانها انداخت در سال 1556 منتشر شد. در قرن هجدهم کاسيچ ميوسيچ به گردآوري تعدادي از منظومه ها همت گماشت که متن شان به آلماني و ايتاليايي ترجمه گرديده است. در عصر رومانتيک و نيز چندي پيش، مجموعه ي شايان توجهي از اين منظومه ها يکجا جمع آوري گرديد که از ده مجلد تجاوز مي کرد و دو جلد آن مشتمل بر رزم نامه هاي اسلاوهاي مسلمان بود. در روايت حماسي صربها، از حوادث مربوط به تکوين عالم و يا از مطالب اساطيري، هيچ بازتابي مشاهده نمي شود؛ اما همه اش سخن از قهرمانان کم و بيش تاريخي است و نقش ماجراهاي فوق طبيعي در اين منظومه ها بسيار اندک و کم رنگ است.
ترانه ها يا به اصطلاح محلي پسمه(Pesme) ها را، که در ستايش پيروزيهاي درخشان خاندانهاي بزرگ ساخته بودند، در صربستان دوره قرون وسطي به همراهي ساز گوسله مي خواندند و اين ترانه ها، با نوعي از منظومه هاي غربيان، که در آنها شاعران آهنگساز کارهاي برجسته زمين داران بزرگ را تعريف و تمجيد مي کردند، فرق چنداني ندارند.
رويداد عمده در تاريخ صربستان، همچنين در آن بخش از سرزمين بالکان، عبارت از جنگ کوزوو است (1389) که نتيجه جنگ بخ اشغال پانصد ساله آن سرزمينها توسط عثمانيها (1878- 1389) انجاميد. جنگ کوزوو، در واقع جنگي سرنوشت ساز بود، بدين معنا که تکليف جمعيت عظيمي را براي مدتي مديد معلوم و معين کرد. حال و هواي افسانه چنين ايجاب مي کند که پهلوان حماسه، ميلوش اوبيليچ با آنکه تظاهر به فرار از ميدان جنگ کرده است، توانسته باشد سلطان [عثماني] را بکشد و در همان زمان امير صرب، لازار، مرگ را بر شکست ترجيح مي دهد. شکست وي ناشي از خيانتي بود که ووک برانکويچ با خارج کردن سربازان خود از ميدان نبرد، در آن جنگ مرتکب شد. بعد از اين شکست، عده زيادي از صربها به مونته نگرو يا به نواحي شمال غربي آن سرزمين که هنوز استقلال خود را حفظ کرده بود، پناه بردند. پس از اين واقعه است که چهره شاهزاده مارکو به صورت مظهر دفاع از بيوه ها، يتيمان و ستمديدگان ظاهر مي شود؛ اما در عين حال از ترکها و صربها به علت سوء استفاده از امتيازاتي که در اختيار دارند، انديشناک است.
ترانه هايي که به هاييدوک ها اختصاص دارد، فراوان است. هاييدوک ها، عبارت از راهزنان مورد احترام و صاحب آوازه اي بودند که در سرزمينهاي بالکان، مجارستان و روماني، در قبال صاحبان قدرت، بيشه زارها را به تصرف خود در مي آوردند و به سبب جرأت و شهامت شان و همچنين به علت دستگيري از افراد نيازمند، مورد علاقه و ستايش روستاييان بودند. هاييدوک ها در شورشهاي صربها عليه عثمانيها در سرتاسر قرن نوزدهم، نقش بسيار عمده اي داشتند. ترانه هاي «هاييدوک»ها که به ويژه در مونته نگرو طرفداران فراوان دارد، عبارت از يک رشته ترانه هايي است که در ستايش افراد جامعه آن روز سروده شده اند؛ کساني که با ابراز شهامت و سرسختي تمام دست به انتقام و جنگهاي چريکي بي پايان عليه عثمانيها و اسلاوهاي جديدالاسلام مي زنند.
اسلاوهاي بوسني و هرزگوين پس از گرويدن به اسلام، براي ابراز وفاداري نسبت به امپراتوري عثماني، نام خود را عوض کردند و نامهاي ترکي روي خود گذاشتند و داستان و حماسه اي پرداختند که مطابق ديدگاه عثماني ها بود. درست در مواقعي که سلطان عثماني در مخمصه اي گير کرده است، پهلوان «جرزلز عليجا» در همان دم به کمکش مي شتابد. اين پهلوان کسي است که قهرمانان مسيحي را به مبارزه دعوت مي کند. البته آثار حماسي اسلاوهاي مسلمان، به مرور و با گذشت ايام فراهم آمده است.
قفقاز
ايران
شاهنامه با وصف آفرينش عالم آغاز مي شود و با سقوط سلسله ساساني و غلبه اعراب (642) پايان مي يابد. اين کتاب را مي توان به سه دوره ويژه تقسيم کرد: دوره اول، بخش مربوط به مبارزه براي ساختن زيربناي شاهنشاهي و دفاع از موجوديت آن، که مفصل ترين و در دعين حال عالي ترين اثر حماسي جهان همين بخش است. سلسله هاي پي در پي پادشاهان، و تقسيم جهان در آغاز ميان سه فرزند فريدون، پادشاه بنيادگذار: سلم، (شاه مغرب زمين)، تور (شاه توران)، (ترکستان و چين) و ايرج (شاه ايران و عراق). به دنبال همين تقسيم است که تقابل مداوم ميان توران (آن سوي جيحون) و ايران آغاز مي شود: مخالفت و زد و خورد ديرين چادرنشينان خانه به دوش، با مردم يک جانشين هميشه ثابت (سالها پس از زمان حيات فردوسي، يعني از آغاز سال 1514 ميلادي اين جنگ و جدال به صورت رقابت مداوم، ميان امپراتوري عثماني و ايران و تهديد عمده اي عليه ايران عهد صفوي ظاهر مي گردد). تعدادي از نامهايي که در بخش اول شاهنامه ذکر شده، در اوستا، کتاب مقدس ايران پيش از اسلام هم آمده است.
به تدريج در سير حماسه، پهلواناني ظاهر مي شوند که خاستگاهشان سيستان و زابلستان (واقع در ايران شرقي) و افغانستان است: سام، زال، رستم و سهراب. در مقابله با توران که شاه آن افراسياب نام دارد، تنها رستم است که پهلوان ملي ايران شناخته مي شود. اين پهلوان، از تمامي آزمونهاي دشواري که بر سر راه خود با آنها درگير است، پيروز و سربلند بيرون مي آيد و شاه ايران را که در چنگ تورانيان زنداني است، آزاد مي کند و افراسياب را شکست مي دهد. شرح رزمي که در آن رستم، فرزند خود سهراب را، بدون آنکه او را بشناسد از پا درمي آورد، يکي از بخشهاي بسيار تأثرانگيز و بسيار پرهيجان شاهنامه است.
سياوش، فرزند شاه ايران است و رستم مربي اوست. جهان پهلوان، سياوش را شهسواري کامل و تمام عيار تربيت مي کند؛ اما اين جوان قرباني تهمت دروغين نامادري اش مي شود که درصدد فريب و جلب عشق گناه آلود وي بود. سياوش آزموني را که نشان دهنده بي گناهي کامل اوست، به سلامت و سرافرازانه پشت سر مي گذارد و از پدرش درخواست مي کند که از گناه آن زن در وارد کردن چنان تهمت ظالمانه اي بر وي، درگذرد. ايران دوباره از سوي تورانيان مورد تهديد قرار مي گيرد. سياوش براي گريز از وسوسه هاي هوس آلود شهبانو، از ساحت دربار دور مي شود و فرماندهي دسته اي از سربازان ايراني را به عهده مي گيرد. او با تورانيان از در آشتي درمي آيد و با يکي از دختران افراسياب ازدواج مي کند. اما اين وصلت به شهادت سياوش که در مظان اتهام خيانت قرار گرفته است، منتهي مي شود. انتقام و خوانخواهي از اين جنايت، به دست نسل بعدي صورت مي گيرد. اين واقعه، نبردهاي سخت و طولاني به دنبال دارد و در آن افراد بي شماري درگير مي شوند و در بخشي از داستان، بيژن، پهلوان ايراني، از سوي دختر افراسياب ربوده مي شود. هر بار مداخله پيروزمندانه رستم، گره گشاي مشکل هاست. اوست که خاقان چين را دستگير مي کند و بعد از چيره شدن بر پهلوان توراني، سپاه توران را شکست مي دهد. عاقبت، افراسياب مغلوب شده و به دست کيخسرو به کام مرگ سپرده مي شود. کيخسرو- شاه ايران- رسالت خود را تمام و کمال انجام مي دهد و چون به زوال و ناپايداري مقام و منزلت دنيايي آگاهي کامل دارد، اريکه قدرت و فر پادشاهي را ترک مي کند، و آرام و آهسته از صحنه خارج مي شود. آنگاه در حالي که مردم در ميان برف و طوفان به دنبال او مي گردند، براي هميشه از نظرها غايب مي گردد.
پس از آن داستان، نوبت به منظومه رزمي اسفنديار، فرزند شاه ايران مي رسد که مردم اين سرزمين را به کيش زردشتي درآورده است و پدرش او را براي بستن دستهاي رستم و آوردنش با آن حالت به حضور شاه، به سيستان مي فرستد. ميان شير پير و پهلوان جوان، که به حکم سرنوشت بايد از ميان برداشته شود، نبرد درمي گيرد؛ اما اندکي بعد از شکست اسفنديار، خود رستم هم که قرباني خيانتي شده است، از صحنه حذف مي شود و بدين ترتيب، دوران دلاوريها و قهرمانيها، با مرگ پهلوان پايان مي پذيرد.
دوره دوم شاهنامه يادآور عظمت و برتري پرشکوه ايران است و در اين بخش، درباره هخامنشيان و اسکندر، که از او به عنوان يک شاه ايراني ياد مي شود، و ساسانيان که حمله مجدد تورانيان را به ايران، به شکلي به خواننده القا مي کند، مطالبي آمده است. بعد، دوره سوم اين کتاب آغاز مي شود که فصل کوتاهي است و دوران زوال و تباهي شاهنشاهي را بازگو مي کند و سرانجام با غلبه تازيان، اين دوره هم به پايان مي رسد. حماسه اي که فردوسي در طول سي سال به نام شاهنامه آفريد، هم از نظر زماني و هم از لحاظ مکاني اثري است بس عظيم و بسيار پرمحتوا که مطالب مندرج در آن سرتاسر قاره آسيا، از بيزانس گرفته تا چين و هند، همه جا را در برمي گيرد و در ميان آثار ادبي جهان، به حق، به عنوان شاهکاري شگرف و کم نظير شناخته شده است.
در زبان فارسي، با الهام از وقايع سيستان، منظومه هاي رزمي ديگري هم سروده شده است که نام بعض از آنها به شرح زير است: گرشاسپ نامه،(12) بانو گشسب نامه،(13) اثر شايان توجه برزونامه(14) (داراي در حدود صد هزار بيت شعر و از لحاظ حجم برابر با شاهنامه)، بهمن نامه،(15) جهانگيرنامه،(16) سام نامه،(17) فرامرزنامه،(18) شهريارنامه(19) (از قرن هفتم تا چهاردهم ميلادي).
قهرمانان اين حماسه ها، همگي انسانهاي خارق العاده و داراي قدرت معجزه آسا و ابزار فوق طبيعي هستند، و ماجراهايي که با آن روبرو مي شوند، اغلب در هند، يا در «مغرب» اتفاق مي افتد. گوناگوني و زيادي ماجراي عجيب و غريب، گاهي به کيفيت و استواري داستان لطمه مي زند و در اين زمينه، تنها شاهنامه فردوسي است که از هر نظر اثري يگانه و بي همتاست. در ميان حدود سي حماسه که از قرن هفتم تا هفدهم ميلادي سروده شده، اسکندرنامه نظامي (قرن هفتم) از آثار ماندگار است.
اعراب
کردها
ترکان
جمع و جورتر از دده قورقوت، داستان حماسي «کوراوغلو» است که درباره چهره راهزني با آرمانهاي اجتماعي و مردمي ساخته شده و در ميان ترکان آناتولي و مردم آذربايجان متداول و معروف است. کوراغلو سوار بر اسب جادويي اش، قيرآت و همراه با دارو دسته خود، به هواداري از فقيران و ضعيفان، با پاشاها، بيگ ها و ساير حاکمان فاسد، دائماً در جنگ و ستيز است. اين داستان که موضوعش به قرن پانزدهم مربوط مي شود، به نثر روايت شده و جاي جاي، اشعاري متناسب با موضوع، شيريني کلام را تکميل کرده است. ابيات منظوم داستان کوراغلو را عاشق ها، اين نقالان دوره گرد حرفه اي، در آناتولي همراه با ساز و در آذربايجان همراه با دو تار به آواز خوش مي خوانند. اين گونه سنت مخالف خواني، آن هم با توجه به استقبال و درک مردم کوچه و بازار، در دوران امپراتور عثماني تا قرن نوزدهم در گوشه و کنار اين سرزمين مشاهده مي شد.
قرقيزها
قرقيزها عليه اربابان خود شورش مي کنند و «حماسه مانا» شرح اين عصيان و جنگ است که دامنه آن از آسياي مرکزي تا سرزمين چين کشيده مي شود. مانا، هر بار که زره و کلاهخود با خود دارد، مطلقاً دسن نيافتني است؛ اما سرانجام روزي که سلاح همراه خود ندارد و مشغول عبادت است، در آن حال کشته مي شود. اين داستان را در آن سرزمين، اغلب همراه با سازي سيم دار به نام قپوز، در مجامع نقالي مي کردند.
ژاپن
حماسه هايکه ها را نه فقط از ديدگاه ادبي صرف، بلکه دست کم بدين سبب که در شکل گيري و ايجاد يک زبان مکتوب و ادبيات مدرن تأثير مستمري داشت، بدون ترديد مهمترين اثر در ادبيات ژاپن بايد به حساب آورد. افزون بر اين، در فرهنگ عاميانه و ملي ژاپن هم اين حماسه جايگاه بس رفيعي دارد. چکيده تراژدي هايکه ها چنين خواهد بود: جاي جاي آشوب و شورش، از اول تا آخر خشم و خونريزي. اين حماسه، با عظمت غير متعارفي که دارد، واجد نکات برجسته اي است، از جمله در جاي جاي آن زياده روي و کبر و خودبيني هايکه ها، اهميت حقانيت نظام خدايي يا زميني، و همچنين تغييرناپذيري سرنوشت، با ظرافت بيان شده است.
آفريقا
حماسه قوم ماندينگ مستقر در سونجاتا، شايد کامل ترين اثر حماسي در ميان داستانهاي رزمي مربوط به غرب آفريقا باشد. افسانه «ناپديد شدن کوسا» در نوع خود متن زيبايي است و سيلاماکاو پولوري، حماسه ديگري است که آن را فولاها (يا پول ها) پديد آورده اند. فولاها، قومي هستند که در بخش اعظمي از غرب آفريقا پراکنده بوده، هم چوپاني مي کردند و هم گروهي از آنان به تشکل امپراتوري همت گماشته بودند.
آفريقاي مرکزي، دومين منطقه اي است در قاره آفريقا که از حيث دارا بودن آثار حماسي، بسيار غني است. از جمله در ميان قوم فان، داستان رزمي «آکومامبا»، که پهلوان داستان فرمانرواي مردماني شده است که نظير خود او شکست ناپذير هستند، شهرت دارد. در هر جنگي که روي مي دهد، پيروزي با اوست. مردمان زئير هم داراي حماسه هايي به شرح زيرند: حماسه «ليانجاي مونگو» ها، حماسه نموبيلاي باللا» ها، حماسه «کودوکزنامبا»ها، حماسه «لوفوک فوک مبول»ها. از تمامي اينها مهمتر، حماسه اي است به نام موويندوي بانيانگاها (قهرماني از ساکنان زئير مرکزي). از فرداي جنگ جهاني اول، عده اي به ثبت و ضبط و بازنويسي حماسه هاي آفريقايي پرداختند که شاعران ساحر، اغلب همراه با سازي زهي يا با حرکات و اشارات خاص، آنها را در گوشه و کنار آن سرزمين مي خواندند. ساختار اين داستانها معلوم مي سازد که پديدآورندگان اين حماسه ها اغلب به گروه شکارچيان آفريقا، به قشري که پدران آنان فاتح و يا اهل کوچ و مهاجرت بودند، تعلق دارند.
پايان سخن
پي نوشت ها :
1- مردم سرزمين لاپلاند.م.
2- Ourouk
نام شهري باستاني که در ميان دو رود فرات و دجله واقع شده و پايتخت گيلگمش بود. اين شهر، اکنون وجود ندارد. م.
3- Vyasa
بياس، يا وياسا، نام يکي از عارفان و فرزانگان هندي است.م.
4- Valmiki
نام يکي از شاعران بسيار قديمي هند است. م.
5-La Bhagavad- Gita
اشعاري متضمن تعاليم فلسفي کريشنا و فسفه ي وداست که شش ترجمه فارسي از آن موجود است. نک: دايره المعارف فارسي مصاحب.م.
6- Le cath Maige Tuired
7- La Razzia de Cualnge
8- Carelie
کارليا، يا کارليايي از سرزمين هاي باستاني فنلاند که بعد از جنگ جهاني دوم جزو يکي از جمهوري هاي شوروي گرديد.م.
9-Habsbourg
نام سلسله اي از پادشاهان اروپايي که از سال 1278 تا 1918 در اتريش سلطنت مي کردند.
10-Pandour
مزدوران خشن و بي باکي که اولين دسته ي آنها از دهکده اي به همين نام واقع در مجارستان برخاسته است.م.
11-Sayat Nova
هاروطون سايابيان، شاعر و هنرمند پرآوازه ي ارمني که به علت مهارت در ترانه سرايي و آوازخواني، عنوان سايات نوا، يا شاه آواز به خود گرفت. در سال 1722 در تفليس به دنيا آمد و در سال 1795 چشم از جهان فروبست- م.
12-اثر اسدي توسي، که شاعر، آن را در حدود 456 هـ.ق آغاز کرد و در سال 458 به پايان رسانيد-م.
13-منظومه اي حماسي از قرن پنجم هجري درباره بانو گشسب، دختر رستم و همسر گيو-م.
14-منظومه حماسي درباره برزو، پسر سهراب، منسوب به عطايي رازي- م.
15-اثر ايرانشاه ابن ابي الخير (اواخر قرن پنجمهـ.) –م.
16-اثر ابوالقاسم هراتي، هند، چاپ سنگي، 1864 ميلادي-م.
17-اثري منسوب به خواجوي کرماني- م.
18-داستان فرامرز و هنرنمايي هاي او خاصه در کشور هند است و اثري است مربوط به اواخر قرن پنجم يا اوايل قرن ششم- م.
19-درباره شهريار، فرزند برزو، آخرين فرد مشهور خاندان گرشاسب، اثر مختاري غزنوي (اواخر قرن 5 هـ) – م.
20- Shogun
شوگون عنواني است که به مقتدرترين طوائف، و به فرمانده نظامي ژاپن داده بودند. م.
21-Meije
«دوره امپراتوري موتسوهيتو، منظور از بازگشت ميجي، انقلابي در دستگاه دولتي ژاپن است که رژيم شوگوني را که قرن ها بر ژاپن حمفرما بود، برانداخت و قدرت مطلق را به دست امپراتور داد.» دايره المعارف فارسي مصاحب – م.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}